عید مبعث- 27 رجب
محمّد(ص) با خدا هر شب، دعایی تا سَحَر دارد
وَ در غارِ حَرا گویا، نگاهی تازه تر دارد
تمامِ عمرِ خود هر دم، به دنبالِ خدا بوده
خدا از اوّلِ خلقت، بر او گویا نظر دارد
میانِ بی خدایی ها، همیشه با خدا بوده
نگاهِ دلکشش دائم، زِ غیرِ او حذر دارد
چو ابراهیمِ پیغمبر(ع)، بنوشد شربتِ ایمان
برایِ رفعِ شَرِّ بُت، زبانی چون تَبَر دارد
زِ شرک و بت پرستی ها، بجوید راهِ بیزاری
که شمشیرِ خداجویی، همآره بر کمر دارد
وَ آغوشِ حَرا هر دم، برای مردِ حق باز است
چرا که شورِ شیدایی، وَ یا شوقی دگر دارد
میانِ دشت و صحرا او، به چوپانی بپردازد
هر آنچه بیند از یارش، به قلبِ او اثر دارد
شبانگاهان نمی خوابد، مبادا لحظه ای بی او
برای عاشقی با حق، عجب شور و شرر دارد
پرستش می کند حق را، به طرز و گونه ای دیگر
نمی دانم چه شیدایی، از این برتر به سر دارد
ملیح و خوش قد و قامت، خوش اخلاق و حلیم است او
کلامِ نغز و دلجویش، عجب شهد و شکر دارد
چه شیرین و چه شوق انگیز، عجب ماهِ دل آرایی
برایِ دیدنِ رویش، همه عالَم بصر دارد
دمی در خلوتِ احمد(ص)، ندا از سویِ حق آمد
خلاصه این همه خوبی، شبِ بعثت ثمر دارد
نخوانده درس و مشقی را، نشد زیر و زِبَر از بَر
ولی در تابِ گیسویش، جهان، زیر و زِبَر دارد
چو شد والاترین بنده، برایِ فرصتِ آخر
صِراط مستقیمِ او، عجب خوف و خطر دارد
شده مکّه چه نورانی، طلوعِ شمسِ حق گشته
چه راهِ حق شده روشن، چه فیضی این حَجَر دارد
بیا ای چشمۀ رحمت، مرا هم شست و شویی ده
به یُمنِ این سَحَر باران، به شورستان گذر دارد
چون که از جُورَش مداوم، کامِ عطشان دیده ای
أُمُّ المَصائِب
وفات- 15 رجب 1441- سه شنبه 20/12/1398
أُمُّ المَصائِب عاقبت، تا بیکران رفت
همچون ستاره، تا فرازِ آسِمان رفت
در جنّة المأوی، همه در انتظارش
سویِ حسین و فاطمه، آرامِ جان رفت
کوهِ فضایل بود و، زینت بر علی شد
در نورِ مولا ذرّه گشت و، از جهان رفت
همچون خدیجه جدّه اش، خوشرو و زیبا
دنیا نباشد جایِ او، تا بیکران رفت
هم عابده، هم عارفه، هم فاضله او
بس کامله، بس عالمه، تا نزدِ جان رفت
اهلِ تهجّد دائماً، در ذکرِ ایزد
خشنود و راضی، تا سرایِ جاودان رفت
از بس صبوری کرد و، طاقت بر دلش بود
مردانه چون حیدر، کنارِ کاروان رفت
با خطبه هایش، یادِ مولا زنده گردید
بس آبِرو با خطبه اش، از ظالمان رفت
گویی که زهرا و فدک، در خطبه اش بود
آه از لبِ هر غافلی، آتشفشان رفت
در کربلا و کوفه و، شام و مدینه
با صبرِ بی حد همرهِ، این خانِدان رفت
چون مادری بر، خانِدانِ عصمتش بود
صد آه و افسوس و فغان، آن مهربان رفت
ای عمّه جان، ای شافعه بر جمعِ شیعه
طاقت دگر زایل شد و، از قلبمان رفت
بهرِ فرج، دستِ توسّل برفرازیم
ما را دعا کن، طاقت و صبر و امان رفت
امّیدِ دل ها گر بیاید، تو می آیی
از تن توان، از دل امان، از کف زمان رفت
سایِبانِ رحمتِ معصومه
ولادت- 1 ذی القعده 1429 –جمعه 10/8/ 1387
قم حریمِ حضرتِ معصومه است
سایِبانِ رحمتِ معصومه است
بانویِ صبر و عفاف و عاطفه
نامِ زیبایش چو مادر فاطمه
عندلیبانِ غزلخوان در نوا
نغمه می سازند بهرِ آشنا
سرزمینت، خاکِ پاکِ جنّت است
جایِ امّید و، حریمِ رحمت است
خواهرِ مولا علی، موسی الرّضا
عاشقِ ایمان و، علمیّ و، خدا
دخترِ موسایِ کاظم، فخرِ دین
آشنایِ علم و ایمان و یقین
ای فدایِ رویِ ماهت، اَلسَّلام
جانِ ما محوِ نگاهت، اَلسَّلام
دختری از نسلِ آب و آینه
سایِبانِ رحمتت، بهرِ همه
گر شفایِ قلبمان، در دستِ توست
هر چه خواهی جملگی دربستِ توست
ما فدایِ آن حریم و درگهت
عاشقِ دیدارِ رویِ چون مَهَت
یک نظر کن بر دلِ ما، آشنا
تا تمامِ دردِمان، یابد شِفا
سایِبانِ رحمتِ معصومه
ولادت- 1 ذی القعده 1429 –جمعه 10/8/ 1387
قم حریمِ حضرتِ معصومه است
سایِبانِ رحمتِ معصومه است
بانویِ صبر و عفاف و عاطفه
نامِ زیبایش چو مادر فاطمه
عندلیبانِ غزلخوان در نوا
نغمه می سازند بهرِ آشنا
سرزمینت، خاکِ پاکِ جنّت است
جایِ امّید و، حریمِ رحمت است
خواهرِ مولا علی، موسی الرّضا
عاشقِ ایمان و، علمیّ و، خدا
دخترِ موسایِ کاظم، فخرِ دین
آشنایِ علم و ایمان و یقین
ای فدایِ رویِ ماهت، اَلسَّلام
جانِ ما محوِ نگاهت، اَلسَّلام
دختری از نسلِ آب و آینه
سایِبانِ رحمتت، بهرِ همه
گر شفایِ قلبمان، در دستِ توست
هر چه خواهی جملگی دربستِ توست
ما فدایِ آن حریم و درگهت
عاشقِ دیدارِ رویِ چون مَهَت
یک نظر کن بر دلِ ما، آشنا
تا تمامِ دردِمان، یابد شِفا