شعر رضوان

بنده شاعر آئینی هستم و در این وبلاگ قصد ارائه ی اشعارم در مناسبت های مذهبی را دارم تا وظیفه ی هنری خویش را در قبال ولی نعمتان خویش به انجام برسانم.به امید قبول و عنایت ایشان و دوستدارانشان

شعر رضوان

بنده شاعر آئینی هستم و در این وبلاگ قصد ارائه ی اشعارم در مناسبت های مذهبی را دارم تا وظیفه ی هنری خویش را در قبال ولی نعمتان خویش به انجام برسانم.به امید قبول و عنایت ایشان و دوستدارانشان

فرزندِ امامِ عسکری

فرزندِ امامِ عسکری

ولادت – 15 شعبان1441- 1399

بی تو دلِ ما، به غم نشسته

کشتیِّ زمان، زِ هم گسسته

ای مهدیِ، صاحبِ زمانه

ما منتظرانِ، یک نشانه

بشکسته دل و، سپیده موئیم

ردِّ قَدَمت، کجا بجوییم

میلادِ تو، بی حضورِ رویت

مستی نَبُوَد، به جز سبویت

عمرِ همگان، به حسرتِ تو

لب تشنه شدم، به شربتِ تو

ما منتظرانِ یک ظهوریم

چشمی به تو و، به یک عبوریم

آقا تو بیا، که دل غمین شد

غم بر دلِ تنگِ ما، وزین شد

آقا تو بیا، جهان فسرده است

دل هایِ همه، چو جانِ مُرده است

سالی نَبُوَد، شده هِزاران

تو گلشنی و، همه هَزاران

هم کُنیه و، نامِ خاتمی تو

محبوبِ، تمامِ عالَمی تو

فرزندِ امامِ عسکری کو؟

نادیده نموده دلبری کو؟

ما منتظرِ ذخیره الله

تا آن که رسد، بقیّه الله

دیگر حرم و، مدینه خالیست

باز این سرِ من، به چه خیالیست

گویی که، فضا شده مهیّا

تا این که، نظر کند به دنیا

دلتنگِ، حریمِ کبریاییم

دلتنگِ، مدینه، کربلاییم

دلتنگِ نجف، وَ سامراییم

دلتنگِ بقیع و، در صفاییم

دربِ همه جا، چه بسته گشته

دل ها چه غمین و، خسته گشته

گویی که تقاصِ، ظالمان را

محرومیتِ، خلقِ جهان را

لب تشنۀ دیدارِ تو جان ها

هر لحظه به پندارِ تو جان ها

هر لحظه، دعایِ ما همین شد

از هجر تو، دیده ها غمین شد

بس کن وَ دگر، بیا عزیزم

تا کی قطراتِ، غم بریزم؟

در هجرِ تو، عمرِ ما تمام است

برخیز و بیا، دگر قیام است

جشنِ تو، بدونِ تو چه گویم؟

تا کی زِ تو، صد نشانه جویم؟

جانا، شَه و صاحب الزّمان کو؟

آن غایبِ، چشمِ شیعیان کو؟

همراهِ مسیحِ مریم آید

کِی منتقمِ، محرّم آید؟

ماهی زِ کرانه، می دمد، کی؟

خورشیدِ زمانه می دمد، کی؟

چشمم به درِ زمانه خشکید

هر لحظه، سرشکِ غم بغلتید

منجی تو بیا، بده نجاتم

در عیدِ خودت، بده براتم

با آمدنِ تو، در بیابان

صد غنچه دَمَد، به باغ و بستان

ای گل تو بیا، بهارِ ما شو

در این همه غم، قرارِ ما شو

ای نرگسِ تو، همه امیدم

با آمدنت، بده نویدم

با آمدنت، جهان شود شاد

آخر شود این، فغان و بیداد

ای ماهِ زمانه، رخ بتابان

رویِ خوشِ خود، به ما نمایان