شعر رضوان

بنده شاعر آئینی هستم و در این وبلاگ قصد ارائه ی اشعارم در مناسبت های مذهبی را دارم تا وظیفه ی هنری خویش را در قبال ولی نعمتان خویش به انجام برسانم.به امید قبول و عنایت ایشان و دوستدارانشان

شعر رضوان

بنده شاعر آئینی هستم و در این وبلاگ قصد ارائه ی اشعارم در مناسبت های مذهبی را دارم تا وظیفه ی هنری خویش را در قبال ولی نعمتان خویش به انجام برسانم.به امید قبول و عنایت ایشان و دوستدارانشان

کربلای غزه

در وصف مقاومت مردم فلسطین

6/8/1402
من از شما، شرمنده ام، ای بهترین ها

صد آفرین بر همّتِ، والاترین ها

گویی که عاشورا دوباره زنده گشته

گویی شهادت گوهری ارزنده گشته

من هر چه می بینم شهامت ،راد مردی

از کودک و پیر و جوان،آزاد مردی

دیگر نمی دانم که، اشکِ دیدگانم

از شوق یا غم می چکد روی لبانم؟!

در حیرتم از کودکانی که بزرگند

سردار گونه،کودکانی بس سترگند

بنشسته رویِ، تَلّی از آوار و اجساد

صوتِ شجاعت را نموده، جمله فریاد

من تازه فهمیدم ، چگونه یار باشم

زخمیِ در بستر، ولی بیدار باشم

با صورت خونین و، با دردم بخندم

من، تیر خورده،در به نومیدی ببندم

در تنگناها، آیه ی قرآن بخوانم

ذکر خدا را دائماً، بر لب برانم

جای شکایت، حمدِ ایزد را بگویم

با آنهمه غم، ذکرِ سرمد را بگویم

با آنهمه داغِ پیاپی، قلبِ بریان

بی خانمانی، تشنگی، چشمانِ گریان

بی سر پناهی، نا امید از خلقِ دنیا

بی اسلحه، در گشنگی، تنهایِ تنها

ایمانِ خود را بر خدا، افزون نمایم

تا سویِ امدادِ الهی ، ره گشایم

من تازه دیدم که، چه رشدی کرده طفلان

من تازه فهمیدم، کمالِ عشق و ایمان

من تازه دیدم که، چه رشدی کرده کودک

روحش تعالی یافته،این طفلِ کوچک

ایشان همان یارانِ، مهدیِّ عزیزند

خود لشکری آماده و، بس تند و تیزند

بس با شجاعت ،چشم در چشم تباهی

ترسی ندارند از همه شرک و سیاهی

چیزی برای دادن و ماندن ندارند

این جانِ آخر را، برایِ دین گذارند

من تازه فهمیدم، توکّل بر خدا را

قطعِ امید و انتظار، از ماسوا را
این سرزمینِ غزّه، همچون کربلا شد

هر لحظه اش، تکرارِ ظهرِ نینوا شد

لب تشنه و، آتش نشسته روی خیمه

باران تیر و سنگ و بمباران و دشنه

همچون علی اصغر، به دستان پدرها

همچون علی اکبر، به خون و اِرباً اِربا

هر جا که می بینی، زمین کربلا است

یک دشتِ خونینِ، پُر از سوز و نوا است

مولا حسین جان ! این غریبان را تو دریاب!

مهدیّ ِ دین! بر یاریِ مظلوم، بشتاب!

شب از غمِ این مردمان، بی خواب گشتم

از این همه رنج و ستم، بی تاب گشتم

آخر چرا کاری ز دست من نیاید؟

باید خدا راهی بر این مردم گشاید

صدها یزید و شمر و خولی،در کمینند

تا ذلّتِ، اسلام و ایمان را ببینند

آن کافران، هر آنچه باید بوده، دارند

این مؤمنان، امّید بر فضل تو دارند

آگاه ای خلقِ جهان، حجّت تمام است

آماده باشید، چون که هنگام قیام است

با چشم خود دیدم، هر آنچه می شنیدم

زین آزمونِ آخری، کن رو سپیدم

حق روشن و، باطل جدا گشته، به دنیا

آری به زودی می رسد، مهدیِّ زهرا

آماده شو، آماده شو، وقت نبرد است

دنیای بی مهدی، چنین تاریک و سرد است

چون مردمِ غزّه بیا، وصل خدا شو

از کُلِّ این وابستگی هایت، رها شو

تنها توکّل، بر خدایِ لَم یَزَل کن

بر اعتقاداتِ خودت، از جان عمل کن

یک یا علی گو و بیا، بر سویِ میدان

راه خودت را با شهامت، کرده اعلان

حالا جهان گشته دو دسته، با فلسطین

یا حامیی اش باشد، و یا با لشکر کین

با هر مرام و کیش و مذهب، راه پیداست

این اتّحادِ بی غل و غش، بَه! چه زیباست!

اَلحَمدُلِلّه، حق نمایان گشته اینک

اَستَغفِرُالله ،لحظه ای در سینه ها شک

اَللهُ اَکبَر، زین همه صبر و تحمّل

اَلشُّکرُ لِلَّه، زین همه عشق و توکّل

پیروزی از آن شما باشد، فلسطین

این وعده یِ حقِّ خدا باشد، فلسطین
نِتانیاهو، مردکِ منفورِ ملعون

پاسخ چگونه می دهد بر این همه خون؟

جو بایدن، آن پیرِ خرفتِ بی تعادل

می بیند اسبابِ خودش را، در تَزَلزُل

هر قطره، خونِ بیگنه، چون ریسمان است

چون بیشتر گردد، فشارش بی امان است

اِمانوئِل مَکرون، بوریس جانسون، وَ مایر

یاری به اسرائیلشان، چون کِشتِ بایر

او همچو شمعی، کورسویِ آخرش است

این رفتن از نقشه، به خوبی باورش است

این باتلاق، او را به خود درگیر کرده

ویرانه را با کاه و گِل، تعمیر کرده

اینجا تَرَک خورده، فراوان از دغل ها

از هر کناری می رسد، عکسُ العَمل ها

پاکانِ عالم، چشم خود را باز کرده

بر این تَوَحُّش، خشمِ خود،ابراز کرده

کُلِّ جهان گردیده گویا، یک فلسطین

قلبِ همه آزادگان، در خون و غمگین

فرقی ندارد این که، تو اهلِ کجایی

همدردِ مظلومی، تو مخلوقِ خدایی

وقتی که، عضوی از وجودت درد دارد

فریاد از کُلِّ نهادِ تو، بَرآرَد

امّا تأسّف، بر کسی که دیده بسته

گوشش گرفته، لال در کنجی نشسته

حق آشکار است این زمان، چون ماه و خورشید

از پنجره، بر قلب بی زنگار تابید

تا فرصتی داری بیا، بهرِ تَبَرّا

از واجباتِ دین بُوَد، این امرِ والا

از مردمِ مظلومِ غزه، کن حمایت

محکوم کن در هر کجا،جرم و جنایت
با هر سلاحی که تو داری، کرده جهدی

تا یاورِ مظلوم باشی، یارِ مهدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد