در بارگاهِ شاهِ دین
ولادت- سوم شعبان1439- جمعه31/1/1397
مولا حسین ابن علی، امشب ولادت می شود
گویا به عالم هدیه ای، والا کرامت می شود
غم را کناری زن بیا، تا طبلِ شادی بَرزنم
دنیا زِ حُسنِ رویِ او، وه با سعادت می شود
نورِ رُخَش در هر کجا، دارد تلألو، چون گُهر
خونِ خدا بر دامنِ، زهرا عنایت می شود
عشقِ حسین ابن علی، شوری به جان ها می دهد
هر بیدلی در آخرت، با او شفاعت می شود
در کربلایِ یادِ او، لبخند و اشک و ناله ها
حتّی زِ رأسِ بی تنش، قرآن تلاوت می شود
از بس کَرَم دارد بدان، عفوش همه شامل شَوَد
در بارگاهِ شاهِ دین، نادم ضمانت می شود
خون و سر و جان و تنم، باشد فدایِ راهِ او
هر خار و خَس با نامِ او، بَس با لیاقت می شود
ما در کمندِ زلفِ او، او در کمندِ زلفِ حق
با نامِ مولایم حسین، هر کس هدایت می شود
مولا علی خرسند از او، احمد زند لبخند از او
امّا کنارِ خنده ها، اشکی روایت می شود
قربانِ سالاری شوم، وَز بهرِ دین قربان شود
بینِ شهیدان قسمتش، فخر و سیادت می شود
عید مبعث- 27 رجب
محمّد(ص) با خدا هر شب، دعایی تا سَحَر دارد
وَ در غارِ حَرا گویا، نگاهی تازه تر دارد
تمامِ عمرِ خود هر دم، به دنبالِ خدا بوده
خدا از اوّلِ خلقت، بر او گویا نظر دارد
میانِ بی خدایی ها، همیشه با خدا بوده
نگاهِ دلکشش دائم، زِ غیرِ او حذر دارد
چو ابراهیمِ پیغمبر(ع)، بنوشد شربتِ ایمان
برایِ رفعِ شَرِّ بُت، زبانی چون تَبَر دارد
زِ شرک و بت پرستی ها، بجوید راهِ بیزاری
که شمشیرِ خداجویی، همآره بر کمر دارد
وَ آغوشِ حَرا هر دم، برای مردِ حق باز است
چرا که شورِ شیدایی، وَ یا شوقی دگر دارد
میانِ دشت و صحرا او، به چوپانی بپردازد
هر آنچه بیند از یارش، به قلبِ او اثر دارد
شبانگاهان نمی خوابد، مبادا لحظه ای بی او
برای عاشقی با حق، عجب شور و شرر دارد
پرستش می کند حق را، به طرز و گونه ای دیگر
نمی دانم چه شیدایی، از این برتر به سر دارد
ملیح و خوش قد و قامت، خوش اخلاق و حلیم است او
کلامِ نغز و دلجویش، عجب شهد و شکر دارد
چه شیرین و چه شوق انگیز، عجب ماهِ دل آرایی
برایِ دیدنِ رویش، همه عالَم بصر دارد
دمی در خلوتِ احمد(ص)، ندا از سویِ حق آمد
خلاصه این همه خوبی، شبِ بعثت ثمر دارد
نخوانده درس و مشقی را، نشد زیر و زِبَر از بَر
ولی در تابِ گیسویش، جهان، زیر و زِبَر دارد
چو شد والاترین بنده، برایِ فرصتِ آخر
صِراط مستقیمِ او، عجب خوف و خطر دارد
شده مکّه چه نورانی، طلوعِ شمسِ حق گشته
چه راهِ حق شده روشن، چه فیضی این حَجَر دارد
بیا ای چشمۀ رحمت، مرا هم شست و شویی ده
به یُمنِ این سَحَر باران، به شورستان گذر دارد
چون که از جُورَش مداوم، کامِ عطشان دیده ای