شعر رضوان

بنده شاعر آئینی هستم و در این وبلاگ قصد ارائه ی اشعارم در مناسبت های مذهبی را دارم تا وظیفه ی هنری خویش را در قبال ولی نعمتان خویش به انجام برسانم.به امید قبول و عنایت ایشان و دوستدارانشان

شعر رضوان

بنده شاعر آئینی هستم و در این وبلاگ قصد ارائه ی اشعارم در مناسبت های مذهبی را دارم تا وظیفه ی هنری خویش را در قبال ولی نعمتان خویش به انجام برسانم.به امید قبول و عنایت ایشان و دوستدارانشان

اُمُّ المَصائب

 أُمُّ المَصائِب

وفات- 15 رجب 1441- سه شنبه  20/12/1398

أُمُّ المَصائِب عاقبت، تا بیکران رفت

همچون ستاره، تا فرازِ آسِمان رفت

در جنّة المأوی، همه در انتظارش

سویِ حسین و فاطمه، آرامِ جان رفت

کوهِ فضایل بود و، زینت بر علی شد

در نورِ مولا ذرّه گشت و، از جهان رفت

همچون خدیجه جدّه اش، خوشرو و زیبا

دنیا نباشد جایِ او، تا بیکران رفت

هم عابده، هم عارفه، هم فاضله او

بس کامله، بس عالمه، تا نزدِ جان رفت

اهلِ تهجّد دائماً، در ذکرِ ایزد

خشنود و راضی، تا سرایِ جاودان رفت

از بس صبوری کرد و، طاقت بر دلش بود

مردانه چون حیدر، کنارِ کاروان رفت

با خطبه هایش، یادِ مولا زنده گردید

بس آبِرو با خطبه اش، از ظالمان رفت

گویی که زهرا و فدک، در خطبه اش بود

آه از لبِ هر غافلی، آتشفشان رفت

در کربلا و کوفه و، شام و مدینه

با صبرِ بی حد همرهِ، این خانِدان رفت

چون مادری بر، خانِدانِ عصمتش بود

صد آه و افسوس و فغان، آن مهربان رفت

ای عمّه جان، ای شافعه بر جمعِ شیعه

طاقت دگر زایل شد و، از قلبمان رفت

بهرِ فرج، دستِ توسّل برفرازیم

ما را دعا کن، طاقت و صبر و امان رفت

امّیدِ دل ها گر بیاید، تو می آیی

از تن توان، از دل امان، از کف زمان رفت

ادامه مطلب ...