شهادت – 1396- ایام فاطمیه
دلم امشب برایِ هجرتِ دلدار می سوزد
چنان شمعی زِ هجرِ رفتنِ غمخوار می سوزد
یتیمانِ علی، الماسِ دیده در گلو کرده
دلم بهرِ سری بر شانۀ دیوار می سوزد
چگونه می توان طاقت، برایِ هجرتِ زهرا
علی در رعدِ تنهایی، زِ رنجِ یار می سوزد
بسوزد شاخۀ بی بر، نه این شاخه گُلِ طوبی
ببین سَروِ علی، در کینۀ آن خوار می سوزد
فدایِ کوثری گردم، که از فرطِ فداکاری
شبانه خسته از مردانِ بدکردار می سوزد
عجب صبری خدا دارد، که دنیا همچنان باقی
از این آتشفشانِ غم، سَرِ کُهسار می سوزد
خدایا مرگِ با عزّت، شرف دارد بر این ذلّت
که تنها کوثرِ دوران، چنین بیمار می سوزد
چها شد غیرتِ مردان، چگونه سربَراَفرازَند
که ناموسِ جهانِ جان، به سانِ نار می سوزد